
گاهی در میان شتاب روزمره، فراموش میکنیم که بودنِ ما فقط یک اتفاق نیست؛
یک مأموریت است، یک حضورِ معنادار در جهانِ پرهیاهو.
هر تولد، صرفاً آغاز زیستنِ یک فرد نیست؛
بلکه تولد هزار حس، هزار رؤیا و هزار لبخند در دل دیگران است.
وقتی متولد میشویم، جهان دوباره خودش را تجربه میکند.
زمین نفسی تازه میکشد، و در گوشهای از هستی، نوری تازه روشن میشود.
اما آنچه ارزش این تولد را میسازد، نه صرف زنده بودن، بلکه “زندگی بخشیدن” است.
زندگی بخشیدن کار خداست و خداوند به ما یاد داده
هر بار که با عشق نگاه میکنیم، با بخشش لبخند میزنیم یا با امید ادامه میدهیم،
در حقیقت بخشی از دیگران را نیز زنده میکنیم.
هر انسانی، در ژرفترین معنای خود، یک خورشید کوچک است؛
طلوعش میتواند مسیر دلها را گرم و روشن کند.
ما شاید ندانیم چند نفر با یک لبخند سادهمان دلگرم میشوند،
چند نفر با حضورمان دوباره به زندگی ایمان میآورند،
و چند روح خسته با شنیدن صدای ما، دوباره آرام میگیرند.
تولد ما فقط به تقویم محدود نیست.
هر بار که از تاریکی خود عبور میکنیم، هر بار که بخشش را به جای قضاوت مینشانیم،
هر بار که به جای رنجاندن، فهمیدن را انتخاب میکنیم
در واقع دوباره متولد میشویم.
و در هر تولد تازه، برای جهان زندگی میآفرینیم.
❤️ عشق واقعی در همین نقطه آغاز میشود:
آنجا که “بودن” ما برای دیگران معنا دارد.
آنجا که رشد فردی، فقط برای موفقیت خودمان نیست،
بلکه برای ساختن جهانی آرامتر و انسانیتر است.
گاهی ساختن جهان از بازکردن یک درب چوبی در صبحی زیبا
و طی کردن پله ها تا رسیدن به درب کشویی و آکواریومی پر از ماهیهای رنگی
آغاز می شود و با تکثیر خوبی در میان انواع شیتها ادامه پیدا می کند
و با دلواپسی بابت ننوشتن گزارش روزانه پایان می یابد.
و اینجاست که تمام دنیا تولد مارا تبریک می گویند البته نه به ما
به خودشان بابت وجود ما.


















